دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد
Written by: شهرام رحیمیان
افسر شهربانی گفت:«شما حق نداشتین جنازهرو از سردخونه بیمارستان بدزدین. شما مرتکب جرم بزرگی شدین. امیدوارم از عواقب کاری که کردین خبر داشته باشین.» گفتم:«سرکار، آدم غریبهرو که ندزدیدم. زن قانونیمو بردم خونه. زنی رو که سالهای سال باهاش زندگی کردمو برگردوندم پیش خودم. این کار جرمه؟» افسر شهربانی گفت:«بله که جرمه. زنتون تا نمرده بود زنتون بود، وقتی مرد که دیگه زنتون نیست. تازه، آدم عاقل، خودت بگو، آدم لخت میشه و بغل زن مردهاش میخوابه و باهاش عشقبازی میکنه؟» پرسیدم:«جناب، زنم مگه مرده؟» جناب سروان سرش را با عصبانیت تکان داد و گفت:«انگار شما میخواین اوقات منو تلخ کنین؟»...

★ ★ ★ ★ ★ | |
★ ★ ★ ★ ☆ | |
★ ★ ★ ☆ ☆ | |
★ ★ ☆ ☆ ☆ | |
★ ☆ ☆ ☆ ☆ |


Check out Audiobooks.com
Reviews
★
★
★
★
★
واسع علوی
I read this in a train going to Shahrud. It moved me so much I was almost crying at some points. Such a masterpiece. I wished someone would translate this great work to other languages.
Cómo ser una mujer y no morir en el intento ::
The Melancholy Death of Oyster Boy and Other Stories ::
Salomé ::
Poema de mio Cid ::
A Good Man in Africa
Leave Feeback for دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد